تبیان، دستیار زندگی
امروزه مقوله‏ی مهارت‏های زندگی به‏عنوانی آشنا تبدیل شده است که در اغلب محافل و مجالس آموزشی از آن سخن به میان می‏آید. این حضور، با میزان احساس اهمیت زندگی آغاز می‏شود. ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مهارت برای زندگی یا  زندگی برای کسب مهارت؟

امروزه مقوله‏ی مهارت‏های زندگی به‏عنوانی آشنا تبدیل شده است که در اغلب محافل و مجالس آموزشی از آن سخن به میان می‏آید. این حضور، با میزان احساس اهمیت زندگی آغاز می‏شود. از آن‏جا که این مهارت‏ها با زندگی واقعی افراد نسبت درجه یک دارند، لذا سخن از آن‏ها، در واقع سخن از زندگی است.

در آموزش‏و پرورش نیز مانند سایر نهادها و سازمان‏ها، آموزش مهارت‏های زندگی ضروری به‏نظر می‏رسد. اما این ضرورت، بنا به رسالت کار تعلیم‏ و تربیت، تا اندازه‏ای متفاوت و از ظرافت بیش‏تری برخوردار است. از این روی، در این مجموعه مقالات تلاش شده است، ضمن توجه به تعاریف و انواع مهارت‏های زندگی، مصادیق عینی و عملی هر یک از مهارت‏ها به بحث گذاشته شود.

مهارت‏های زندگی برای آموزگاران

((کلاس درس شروع شد. مثل همیشه به میان بچه‏ها رفتم و کارم را آغاز کردم. برای یادگیری بیش‏تر بچه‏ها، آن‏ها را گروه‏بندی کردم. صدای اعتراض گاه‏به‏گاه بچه‏ها مرا به این فکر انداخت که چه ایرادی در کار وجود دارد. یکی می‏گفت: ((خانم اجازه، بچه‏ها به حرفم گوش نمی‏دهند!)) دیگری با گریه می‏گفت: ((من می‏خواهم تنهایی کار کنم.)) در گروه دیگر، بیش از آن‏که مطالب درسی و مورد انتظار من بین اعضا مطرح شود، بحث‏های ناشی از قبول نداشتن یکدیگر، به ناراحتی و گاه قهر آن‏ها از هم منجر می‏شد.

بین این همه اعتراض، توجهم به گروهی جلب شد که با سرعت زیادی در حال انجام کار بودند. وقتی بیش‏تر دقت کردم، متوجه شدم آن‏ها با این انگیزه که از سایرین جلو بیفتند، این‏طور سریع، مشغول انجام فعالیت هستند. هر‏ طور بود مثل روزهای دیگر، کار بچه‏ها را جمع‏وجور کردم تا بالاخره ساعت کلاس تمام شد. آن روز به مناسبتی، میان معلمان مسابقه‏ای برگزار می‏شد. وارد دفتر شدم. شور و حال خاصی بین همکارانم وجود داشت.

موضوع مسابقه در مورد تعاریف و انواع مهارت‏های زندگی بود. ما از قبل جزوه‏ای در این باره دریافت کرده بودیم و حالا سؤالات مسابقه از مطالب همان جزوه طرح شده بود. اما تقریبا"هیچ کدام از ما فرصتی برای مطالعه‏ی جزوه پیدا نکرده بودیم. به همین علت تصمیم گرفتند که پاسخ دادن به سؤالات، به‏صورت گروهی انجام شود.

انتخاب هم گروه، تعویض مداوم اعضای گروه، نرسیدن به نتیجه‏ی مشترک توسط اعضای گروه و از طرف دیگر، انفرادی کار کردن برخی از همکاران، بسیار با شرایط کلاس من مشابهت داشت. به همین خاطر، سؤالی که در کلاس به ذهنم رسیده بود، بیش‏تر قوت گرفت: ایراد کار کجاست؟ چه راه‏حلی برای این مشکل وجود دارد؟ شرحی که گذشت، دغدغه‏ای است که از زبان یک معلم بیان شده است. امکان دارد شما هم با این صحنه و یا اتفاقات مشابه آن روبه‏رو شده باشید.

این رفتارها به نوعی نشان‏دهنده‏ی ضرورت یادگیری و به‏کارگیری مهارت‏های زندگی هستند. هر‏چند گستره‏ی مهارت‏های زندکی بسیار وسیع است و حیطه‏ی آن از زندگی مشارکتی تا ارتباط و بودن با خود را دربرمی‏گیرد، اما آن‏چه در آموزش‏وپرورش، ضرورت یادگیری و به‏کارگیری این مهارت‏ها را دوچندان می‏کند، تأثیر آن بر میزان و چگونگی تحقیق سایر اهداف تعلیم و تربیت است. در کلاس درس، رابطه‏ای دوسویه حکم‏فرماست؛ رابطه‏ی دانش‏آموزان با معلم و برعکس.

هرگونه یادگیری از طریق ایجاد ارتباط میان معلم و فراگیرندگان و یا فراگیرندگان باهم صورت می‏گیرد. مهم این است که در تمام ارتباط‏های ایجاد شده در کلاس، معلم جزء جدایی‏ناپذیر است. در چنین حالتی، بدیهی است که مقوله‏ی مهارت‏های زندگی و آموزش آن، پا را از یک کتاب آموزشی فراتر می‏گذارد و معلمی را می‏طلبد که تنها به دانش و آگاهی مربوط به موضوع مجهز نباشد. چرا که علم او، در قالب رفتار اوست که جریان پیدا می‏کند و به یادگیری و فراگیری مهارت‏ها منجر می‏شود. برای توضیح بیش‏تر، بهتر است به مفهوم واژه‏ی ((مهارت)) و شرایط لازم برای آموزش آن توجه کنیم.

برای مثال، چگونه ممکن است مربی، مهارت تعمیر اتومبیل را به فراگیرندگان خود آموزش دهد، در حالی که تا پیش از آن، خودش چنین توانایی را کسب نکرده باشد؟! مهارت‏های زندگی نیز به نحوه‏ی عمل و رفتار مربوط هستند و از این‏رو باید به‏طور عملی آموخته شوند. علاوه بر این، آموزش مهارت‏های زندگی به سطح دیگری نیز نیاز دارد. این سطح شامل باورها و نگرش افراد است. به این معنا که در کنار ایجاد شناخت مهارت‏های زندگی و حتی کسب توانایی در این زمینه، زمانی آموخته‏ها به مرحله‏ی اجرا و کاربرد می‏رسند که نگرش استفاده و به‏کارگیری مهارت‏های زندگی در تمامی مراحل و جوانب، در فرد به‏وجود آمده باشد.

این پیچیدگی در آموزش مهارت‏های زندگی، در کنار مقوله‏ی تأثیرگذاری رفتاری معلم بر دانش‏آموزان (و نه صرفا" گفتاری وی)، موجب می‏شود که آموزش مهارت‏های زندگی در آموزش‏وپرورش بیش از سایر موارد، ضروری و با اهمیت جلوه کند و در عمل سخت‏تر انجام شود. با این همه، آموزش‏وپرورش در پیشینه‏ی خود، صاحب تجربیات متعددی است که هر یک نمایانگر موفقیت در انجام و تحقق اهداف مربوط به کارهای سخت بوده است. آموزش مهارت‏های زندگی نیز از این مقوله مستثنا نیست. با این دید، لازم است پیش از هر چیز به تعاریف مهارت‏های زندگی بپردازیم.

مهارت‏های زندگی چیستند؟

در متون و منابع، تعابیر متفاوتی از مهارت‏های زندگی آمده است. نگاهی به آن‏چه که در این‏باره مطرح شده است، می‏تواند گسترده و مفاهیم مورد‏نظر در بحث مهارت‏های زندگی را نشان دهد.

*‏ مهارت‏های زندگی، مجموعه‏ی توانایی‏هایی هستند که فرد را قادر می‏سازند در طول زندگی در مسیر ارتباط با خدا و رسیدن به کمال و ارتقای سازگاری با خود، دیگران و محیط، گام بردارد؛ به نحوی که به بهبود کیفیت زندگی او بینجامد.

*‏ مهارت‏های زندگی، توانایی‏های روانی اجتماعی برای رفتار انطباقی و مؤثر هستند که افراد را قادر می‏سازند به‏طور مؤثرتری با مقتضیات و چالش‏های زندگی روزمره مقابله کنند.

*‏ سازمان جهانی بهداشت نیز در سال 1994، داشتن مهارت‏های زندگی را چنین تعریف کرده است: ((توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت، به گونه‏ای که فرد بتواند با چالش‏ها و ضروریات زندگی روزمره‏ی خود کنار بیاید.

با توجه به آن‏چه مطرح شد، می‏توان مهارت‏های زندگی را چنین تعریف کرد: ((مجموعه‏ای از توانایی‏هایی که زمینه‏ی سازگاری و رفتار مثبت و مفید را فراهم می‏آورند. این توانایی‏ها فرد را قادر می‏سازند مسئولیت‏های نقش اجتماعی خود را بپذیرد و بدون لطمه زدن به خود و دیگران، با خواست‏ها، انتظارات و مشکلات روزانه به‏ویژه در روابط بین‏فردی، به شکل مؤثری روبه‏رو شود.)) از این‏روست که می‏توان نتیجه گرفت، مهارت‏های زندگی، مهارت‏هایی هستند که همگی به آن‏ها نیازمندیم و در زندگی روزانه‏ی خویش از آن‏ها بهره می‏جوییم. به‏کارگیری این مهارت‏ها باعث می‏شود که در زندگی، فردی شاد، مؤفق و مؤثر باشیم.

آموزش مهارت‏های زندگی، از تولد تا امروز

داشتن زندگی شاد، مؤفق و مؤثر، آرمانی است که در هر زندگی می‏توان به دنبال کسب آن بود. تحقق این آرمان زمانی میسر است که زمینه برای آموزش و به‏کارگیری مهارت‏های زندگی آماده شود. این همان انگیزه‏ای بود که در سال 1979 دکتر گیلبرت بوتوین1را به انجام اقداماتی در زمینه‏ی آموزش مهارت‏های زندگی واداشت. وی در آن سال، مجموعه‏ی آموزش مهارت‏های زندگی را برای دانش‏آموزان کلاس هفتم تا نهم تدوین کرد که با استقبال فراوان متخصصان بهداشت روان مواجه شد. برنامه‏ی آموزشی بوتوین به نوجوانان یاد می‏داد که چگونه با استفاده از مهارت‏های رفتار جرئتمندانه، تصمیم‏گیری، و تفکر نقاد، در مقابل وسوسه یا پیشنهاد سوء مصرف مواد از سوی هم‏سالان، مقاومت کنند. هدف او طراحی نوعی برنامه‏ی واحد پیشگیری اولیه بود. مطالعات بعدی نشان داد که این برنامه در پیشگیری اولیه‏ی چندین نوع مواد مخدر از جمله سیگار، موفق بوده است.

هم‏چنین آموزش مهارت‏های زندگی در صورتی به نتایج مورد‏نظر ختم می‏شود که همه‏ی مهارت‏ها به فرد آموخته شوند. این تجربه‏ی موفق سرآغاز تحولی در رابطه با آموزش مهارت‏های زندگی در دنیا شد. در این اقدامات، ارتقای سازگاری فرد ابتدا با خویش، و سپس با دیگران و محیطی که در آن زندگی می‏کند، تعقیب شده است. هم‏چنین، این مهارت‏ها به فرد می‏آموزند که در طول زندگی، به‏ویژه در موقعیت‏های پر خطر، چگونه عاقلانه و صحیح رفتار کند. در ایران نیز آموزش مهارت‏های زندگی در قالب طرح‏های پژوهشی و مطالعات گوناگون، مطرح شده است. در اغلب این مطالعات و آموزش‏ها، نوجوانان بیش از سایر افراد در رده‏های گوناگون مورد توجه قرار گرفته‏اند. حال آن‏که تجربه‏های کشورهای دیگر نشان می‏دهد، بهترین سن برای آموزش، 6 تا 16 سالگی است؛ به‏طوری که آموزش جهانی مهارت‏های زندگی، قبل از دوران دبستان شروع و به تدریج کامل‏تر می‏شود و سعی بر این است تا به گونه‏ای برنامه‏ریزی شود که با شرایط فرهنگی و اجتماعی هر جامعه هماهنگ باشد.

اما آن‏چه در هر یک از دوره‏ها و مطالعات انجام شده غیرقابل انکار است، ضرورت توجه همه‏جانبه به مهارت‏های زندگی، مشمول کردن همه‏ی افراد در این آموزش و نیز استمرار آن است. از سوی دیگر، جدا کردن مقوله‏ای به نام مهارت‏های زندگی از سایر محتواهای آموزشی، اقدامی است که به کاهش تحقق اهداف مورد‏نظر در این رابطه و نیز عدم استمرار در به‏کارگیری آن توسط مخاطبان می‏انجامد. از این‏رو، لزوم توجه ویژه و جدید به آموزش و فراگیری مهارت‏های زندگی در مدرسه‏ها احساس می‏شود. اولین قدم در این راستا، شناسایی و آگاهی یافتن از انواع مهارت‏های مربوط به این آموزش است.

مهارت‏های زندگی و انواع آن‏ها

یکی از مؤثرترین راه‏های شناخت هر پدیده، دسته‏بندی و طبقه‏بندی علمی آن است. مهارت‏های زندگی نیز از جنبه‏های گوناگون قابل تقسیم‏بندی هستند. برای مثال، در زندگی این مجموعه مهارت‏ها را می‏توان مشاهده کرد: 1. مهارت‏های اخلاقی؛ 2. مهارت‏های عملی یا فیزیکی؛ 3. مهارت‏های ذهنی؛ 4. مهارت‏های اجتماعی؛ 5. مهارت‏های فردی؛ 6. مهارت‏های عاطفی؛ 7. مهارت‏های ارتباطی؛ 8. مهارت‏های رفتاری؛ 9. مهارت‏های شناختی. هر یک از انواع ذکر شده مصادیقی دارد که گاه تعیین مرز و جدا کردن آن‏ها از یکدیگر کاری سخت است؛ مانند مهارت‏های رفتاری، اخلاقی و اجتماعی که مرزهای بسیار نزدیکی دارند. با این همه، کارشناسان مهارت‏های زندگی را در چندین سطح دسته‏بندی می‏کنند:

سطح اول: مهارت‏های این سطح، مهارت‏های پایه‏ای و اساسی روان‏شناختی و اجتماعی، و به شدت متأثر از فرهنگ و ارزش‏های اجتماعی هستند؛ نظیر خودآگاهی و همدلی.

سطح دوم: مهارت‏هایی هستند که تنها در شرایط خاص مورد استفاده قرار می‏گیرند؛ نظیر مذاکره، رفتار جرئتمندانه و حل تعارض.

سطح سوم: مهارت‏های سطح سوم، مهارت‏های کاربردی زندگی هستند؛ نظیر امتناع از سوءمصرف مواد.

در این میان، سازمان بهداشت جهانی مهارت‏های زندگی را با عناوین ده‏گانه‏ی زیر مشخص کرده است:

مهارت‏های خود‏آگاهی

مهارت همدلی

مهارت روابط بین‏فردی

مهارت ارتباط مؤثر

مهارت مقابله با استرس

مهارت مدیریت بر هیجان

مهارت حل مسئله

مهارت تصمیم‏گیری

مهارت تفکر خلاق

مهارت تفکر نقادانه

گستره‏ی هر یک از این مهارت‏ها به اندازه‏ای است که می‏توان هر یک از آن‏ها را به ده‏ها مهارت دیگر تبدیل کرد. در حالت کلی باید اذعان داشت که همه‏ی مهارت‏ها در هر شکل ازطبقه‏بندی، با یکدیگر ارتباط دارند و فراگیری هر یک از آن‏ها به هم وابسته است. اما به منظور ایجاد شناخت و تسلط مخاطبان بر آن‏ها، معرفی تفکیک‏شده‏ی آن‏ها گریزناپذیر است.

منبع

رشد آموزش ابتدایی، دوره‏ی 13، شماره‏ی 1، مهر